کوچه ی دیوانگی...
‹ ای خوش آن عاقل که زد بر کوچه ی دیوانگی! ›
‹ ای خوش آن عاقل که زد بر کوچه ی دیوانگی! ›
هیچکس متوجه ناراحتیت نمیشه تا زمانی که تبدیل به عصبانیت میشه و اونوقت تو میشی ادم بده داستان..
ی روز به خودت میای...
میبینی هرچی صبر بوده رو خرج کردی و دیگه هیچیو نمیتونی تحمل کنی و فقط به یه ارامش مطلق احتیاج داری،ولی هیچوقت نمیتونی به اون ارامش برسی..:)
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد.
[مولانا]
هرکس بد ما به خلق گوید
ما چهره ز غم نمی خراشیم
ما خوبی او به خلق گوییم
تا هر دو دروغ گفته باشیم.
جوری که تو یه صدم ثانیه مودم عوض میشه:::::
مولانا چه قشنگ میگه:
«اگه ابرها گریه نمیکردن، جنگل ها نمیخندیدن..»
یعنی اگه ناراحتی داری، غصه داری، نگرانی و فکرت مشغوله ولی داری سخت تلاش میکنی، مطمئن باش اخرش خوب میشه، قشنگ میشه زیبا میشه..
اگه همه جا تاریک بود دوباره بنگر،شاید نور خودت باشی..️
گَهی بر درد بی درمان بگریم گَهی برحال بی سامان بخندم •͜•
چارلز بوکوفسکی یجا میگه؛
ما برای ادامه دادن
هیچکسی را نداریم جز خودمان...
در نهایت همه ما هم روزی به این حقیقت میرسیم که نمیتونیم به هیچکس جز خودمون تکیه کنیم...
شاید غم انگیز باشه، ولی در انتها همه یه روز با تمام وجود این واقعیت رو درک میکنن...