𝔖𝔥𝔞𝔶𝔫𝔞

گمشده در جنگل متروکه افکار...

اف زدن...

هردفعه بخاطر اینکه احساس اضافی بودن میکنم، تصمیم میگیرم اف بزنم ولی دو دقیقه بعد پشیمون میشم و باز برمیگردم، کاش میتونستم اف بزنم و پشیمون نشم و با اف زدن هم احساس اضافی بودن نکنم و هم انقدر سرم تو گوشی نباشه... 

حرف...

نمیدونم چه جوری بگم.. 

هرموقع جایی حرف میزنم، انگار یه چیزی بهم میگه: چرا حرف زدی؟ چرا اینو گفتی؟ چرا ور ور ور... 

بعدش تصمیم میگیرم دیگه حرف نزنم ولی نمیتونم و هردفعه این تکرار میشه و سر همین همیشه اذیت میشم... 

بی حس...

بعضی وقتا انقدر فشار روته و اذیت شدی که بعد یه مدت کلا بی حس میشی و هیچ حسی به اتفاقایی که برات میوفته نداری و کلا همچی به چ//پت میشه. 

الان تو این وضعیتم... 

چه سود؟!...

بیخبر از هم دگر آسوده خوابیدن چه سود

بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود؟!

زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید

ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود؟!

چو خدا بود...

یه جایی مولانا خیلی قشنگ میگه: 

چو خدا بُوَد پناهت،چه خطر بُوَد ز راهت...؟ ‌️ 

دیر...

قدر تک تک لحظه هاتون و ادمای تو زندگیتون رو بدونین و باهاشون وقت بگذرونین قبل از اینکه دیر بشه..

تا کی؟...

هرچی شده سکوت کردم و هیچی نگفتم. 

ولی دیگه واقعا نمیکشممم

اینکه سر هر چیزی سکوت میکنم به این دلیل نیست که اون موضوع اذیتم نمیکنه. 

منم انسانم، منم دل دارم، منم ناراحت میشم

تا کی تحمل کنم؟؟ 

تا کی بزارم هرچی میخواین بهم بگین؟؟

 تا کی بزارم ف//حش بارونم کنین؟؟

 تا کی؟؟ 

تردید...

تو کوری یا مو دوروم که
مونه دیگه نمیبینی
کدوم لب عاشقت کرده
لب دریا نمی‌شینی
یه دنیا شک و تردیدم؛ 
یه دنیا درده تو سینه…
مو خاموم یا تو مکاری
که اوضاع دلم اینه!